هوش مصنوعی: شاعر در این متن عاشقانه و عرفانی، از دیدن معشوق و تأثیر عمیق او بر خود سخن می‌گوید. او خود را صوفیِ بااعتقاد می‌خواند و بیان می‌کند که چشم‌هایش جز به تماشای معشوق روشن نمی‌شوند. با آمدن معشوق، همه‌چیز در جهان متحول می‌شود و حتی طبیعت نیز به حرکت درمی‌آید. شاعر از معشوق می‌خواهد که هرگز او را فراموش نکند و برایش دعای خیر می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عرفانی و عاشقانه‌ای است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کهن فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کاررفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۴۳۰

روی تو دیدم سخنم روی داد
از آینه طوطی به سخن در فتاد

صوفیم و معتقد نیکوان
کیست چو من صوفی نیک اعتقاد

خانه چشمم که خیالت دروست
جز به تماشای تو روشن مباد

از آمدنت رفت خبر در چمن
سرو روان جست و به پا ایستاد

مه که نهادی کله حسن کج
روی تو دید آن همه از سر نهاد

ای که فراموش نیی هیچ وقت
وقت نشد کاوری از بنده باد

یاد کن از حالت آن کز کمال
پرسی و گوینده ترا عمر باد
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.