۲۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴۳

ز ماهتاب جمالت ز ماه تاب رود
چه جای ماه سخن هم در آفتاب رود

تو آن دری که از پیش نظر اگر بروی
مرا ز دیده گریان در خوشاب رود

مکن به خونه دلم چشم سرخ زآنکه کسی
طمع نکرد به خوتی که از کباب رود

بحسرتت نگرم سوی گل ولی به سراب
ز جان تشنه کجا آرزوی آب رود

کشیدم از نو جفای جهان که می دانست
که بر من از ملک رحمت این عذاب رود

چو رفت در سر او سر نو هم برو ای جان
که با تو نیز نباید که این عتاب رود

کمال چشم تو گر میپرده شب هجران
خیال خواب چنانش بزن که خواب رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.