هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از درد عشق و فراق سخن می‌گوید. شاعر از زلف یار و غمزه‌های او می‌نالد و بیان می‌کند که دلش از عشق و رنج‌های آن آزرده است. او به زیبایی معشوق و تأثیر آن بر خود اشاره می‌کند و در نهایت، صبحی را توصیف می‌کند که با دیدن رخ یار، مبارک شده است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۴۸۸

گر دل ز دسته زلف تو افغان کشیده بود
عیش مکن به ناله که کژدم گزیده بود

هر نیش غم که خورد دل خسته آن همه
از غمزه نو دید که در خواب دیده بود

عاشق ز چشم شوخ و چشم وفا نداشت
بودش طمع بزلف تو آن هم بریده بود

بر لب خطت نوشته یاقوت خوانده اند
آن خال نقطه از قلم او چکیده بود

گر باز بافت دانه خال نو مرغ جان
مشمر عجب که مرغ نشاطم پریده بود

دیدیم باز آن رخ زیبا على الصباح
امروز صبح ما چه مبارک دیده بود

کرد آن نفس به جان سر و زر پیشکش کمال
کآن شوخ را به دل شدگان دل کشیده بود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.