۳۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳

دوش مهمان لب جانان شدم
عذر گفت و منتم بر جان نهاد

کامشبم چیزی چنان در خورد نیست
تا توان پیش چنین مهمان نهاد

گفتم آن نقل دهان بس نیست گفت
هیچ پیش مهمان نتوان نهاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.