۲۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵

باز آراسته بینم صف مژگان تو را
عزم غوغا بود آن نرگس فتان تو را

کاش آید مه کنعان و ببیند در بند
بس جو خود بی سر و پاطره افشان تو را

دعوی حسن به یوسف نشدی راست به مصر
گر نکردی وطن آن چاه ز نخدان تو را

حق نعمت نشناسد بر اهل بصر
هر که از دیده برآرد بر پیکان تو را

آشیانی نشدش یافت ز دل بر سر دل
موبه موست چو دل زلف پریشان تو را

نرساند به لبش جام تجلی می عشق
هر که نازد به نظر گردش چشمان تو را

به تامل چه کشی تیغ به قتل (صامت)
خونبها نیست صف حشر شهیدان تو را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.