هوش مصنوعی: این متن شعری با موضوع قیامت و روز جزاست که در آن صحنه‌های مختلفی از محشر، حسابرسی اعمال، عذاب گناهکاران و شفاعت پیامبران و اهل بیت (ع) به تصویر کشیده شده است. در بخشی از شعر، شهادت امام حسین (ع) و یارانش در کربلا توصیف می‌شود و سپس به شفاعت حضرت فاطمه (س) برای امت پیامبر (ص) اشاره می‌شود. در نهایت، خطاب به خداوند، درخواست بخشش و عفو برای امت مطرح می‌شود.
رده سنی: 15+ متن دارای مضامین عمیق مذهبی و عرفانی است که درک آن برای کودکان دشوار است. همچنین، توصیف‌های شدید از صحنه‌های قیامت و عذاب ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر می‌توانند مفاهیم معنوی و اخلاقی این شعر را درک کنند.

شمارهٔ ۱۴ - در بیان قیامت و گریز به مصیبت

چنین شده است خیر مستفاد از اخبار
که روز حشر چو از امر قادر قهار

ز جن و انس و سباع و هوام و وحش و طیور
پی محاسبه گردند یک به یک محشور

ز جوشن و غلغله و اضطراب اهل حساب
زمین حشر بلرزد چو لجه سیماب

پی سزا و جزای امور بی‌کم و کاست
پرد جریده اعمال خلق از چپ و راست

ز آفتاب بسر مغزها به جوش آید
بالتهاب زمین قلب در خروش آید

عرق شود ز عروق و عظام در جریان
چنانکه محو کند نام قلزم و عمان

به پایه «لمن الملک» خوشتن دادار
دهد منادی «الله واحد القهار»

یکی ز مظلمه خلق مضطرب جانش
گرفته سخت به کف مدعی گریبانش

یکی به مجلس جاوید خبث در عرصات
بهانه جوی به ترک ادای خمس و زکوت

یکی ز اکل ربا آکل سموم حمیم
یکی به هاویه در بحث اخذ مال یتیم

به اجر کرده ز فجار ز جرت فساق
رود به قید سلاسل ز هر طرف اعناق

شوند قاتل و مقتول دادخواه به هم
دهند هر طرفی نسبت گناه به هم

پیمبران سلف جمله وانفسا گوی
همه ز عاقبت خود به بحر فکر فروی

ز هول روز جزا امتان شیخ و صبی
زنند حلقه به دور محدم عربی(ص)

به عذر امت بیچاره احمد مختار
کند حکایت وا امتا به لب تکرار

که ناگهان به صف حشر انقلاب افتد
درون هالک و ناجی به انقلاب افتد

به پیش چشم خلاق عیان شود به ملا
لوای قافله سالار دشت کرب بلا

به هیئتی که جگرها ز خوف خون گردد
عنان حوصله از دستها برون گردد

بود مقدمه آن قوه را به شیون و شین
شهید راه خدا حضرت امام حسین

ز نشئه می سر بازی وفا سر مست
سربریده پرخون گرفته بر سر دست

هزار پاره تن انورش ز ضربت تیر
به دست دیگر وی دست شمر شریر

نهاده از عقب راس آن سپهر اساس
به روی دست ملک دست حضرت عباس

شهید گشته و بی‌دست کز تنش ز عناد
دو دست در لب شط از برای آب افتاد

علی اکبر غمناک و قاسم داماد
کفن به گردن و سرها بدست با فریاد

گرفته حجت کبرای شاه تشنه جگر
به روی دست سر پر ز خون علی اصغر

ز جای ناوک پیکان و خنجر پاره
زند معاینه خون موج همچو فواره

به یک طرف اسرای دیار کوفه و شام
کنند زیر و زبر از هجوم صف قیام

همه به سینه سوزان و ناله جان کاه
زنند حلقه به دور لوای عدل اله

دوباره شور عظیمی دگر بپا آید
به گوش مرد و زن حشر این ندا آید

که چشم خویش بپوشید ابیض واسود
که می‌رسد به صف حشر دختر احمد

ز دوزخی و بهشتی شود بلند خروش
رسد چو فاطمه دراعه حسن بر دوش

به دوش دیگر آن غم رسیده محزون
هزار پاره و سوراخ جامه پر خون

چه جامه‌ای که نظاره همان جامه
فتد به عرش تزلزل به شور و هنگامه

به کف عمامه پرخون حیدر صفدر
شکسته پهلوی مجروح وی ز ضربت در

زند به قائمه عرش دست را محکم
کشد خروش که یا عدل و یا حکیم احکم

به جوش آورد از فرط ناله و زاری
پی محاکمه دریای قهر قهاری

ز رستگار و خطا پوی و بنده و آزاد
تمام را طمع مغفرت رود از یاد

به نزد ختم رسل با دلی ز درد غمین
ز روی عجز کند روی جبرئیل امین

که ای پیمبر رحمت به ما ترحم کن
خموش فاطمه را یک دم از تظلم کن

کزین معامله ترسم که حضرت عزت
کشد قلم ز غضب بر جریده رحمت

به نزد فاطم رو آورد رسول امم
که ای غریق یم غصه وی سفینه غم

نه وقت کیفر و هنگامه گداختن است
قیامت آمده و موسم نواخت است

بیا به همره بابت که نیست جای درنگ
شده است عرصه محشر با متانم تننک

شوند فاطمه و مصطفی بهم همراه
کنند روی شفاعت به سوی عرش اله

چنین به فاطمه آید خطاب از داور
نمی‌کنم به ثواب و عقاب خلق نظر

مگر دمی که تو از حشر هر که را خواهی
بری بخلد و شفاعت کنی به دلخواهی

مهیمنا به جلال شفیعه محشر
ببخش و عفو کن از امتان پیغمبر

بر آر حاجت پنهان (صامت) ای غفار
چه حاجتم به بیان انت و اقف الاسرار
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۴۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳ - در وفات حضرت یوسف(ع)
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵ - در بیان اذان گفتن بلال
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.