۲۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹ - زبان حال حضرت زینب(ع)

ای سردور از بدن روزی تو سامان داشتی
جا به دوش مصطفی با لعل خندان داشتی

خضر را رهبر تو بودی جانب عین الحیات
خود چرا در وقت مردن کام عطشان داشتی

هرگز از یادم نخواهد رفت کاندر کربلا
العطش گفتی به زیر تیغ تا جان داشتی

او فتاد آخر به دست اهرمن انگشترت
ای سلیمانی که عالم زیر فرمان داشتی

روی اطفال یتیمت گشت از سیلی سیاه
با همه احسان که در حق یتیمان داشتی

گر نبردند از تنت آن کهنه پیراهن چرا
روی خاک کربلا پس جسم عریان داشتی

کج نمودی از تنت آن کهنه پیراهن چرا
روی خاک کربلا پس جسم عریان داشتی

کج نمودی گردن خود در بر دشمن چرا
تابه دور خود زنان مو پریشان داشتی

ای برادر خواهر زارت بسر معجر نداشت
ورنه دیدم بی‌کفن تن در بیابان داشتی

شمر را دیدی به خونت تشنه بود ای تشنه لب
باز چشم آب از ین نامسلمان داشتی

حرمت مهمان‌نوازی خولیا اینسان نبود
راس مهمان در تنور خویش پنهان داشتی

(صامتا) تا خود جزایت چیست در روز جزا
کامبش اندر این مصیبت چشم گریان داشتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸ - زبان حال زینب خاتون(ع)
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰ - زبان حال سکینه مظلومه با کشته پدر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.