هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به موضوعات مختلفی از جمله گذرایی عمر، مرگ، بیوفایی دنیا، غفلت انسانها، عدالت الهی و عاقبت ظالمان میپردازد. شاعر با استفاده از تمثیلها و تصاویر مختلف، به خواننده هشدار میدهد که از عمر خود به خوبی استفاده کند و از غفلت بپرهیزد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از تصاویر و تمثیلها ممکن است برای این گروه سنی سنگین یا ناراحتکننده باشد.
شمارهٔ ۱۳ - و برای او همچنین
درد او حسرتا که به غفلت جهان گذشت
عمر عزیز در طمع این و آن گذشت
ای خفته در سراچه غفلت ز جای خیز
بر بند بار جان که دگر کاروان گذشت
قارون مگر نداشت بسی نقد سیم و زر
دیدی که آخر از سر آنها چسان گذشت
چندان به دوش خویش بکش بار معصیت
کز موقف حساب الهی توان گذشت
آمد چو مرگ پیر و جوانی نمیکند
ای بس جوان که پیر نگشت و جوان گذشت
مفروش باد دولت خود بر کهان و مه
خواهد چو عاقبت به کهان و مهان گذشت
بیچاره که طعنه دولت زنی بوی
غافل مشو که زخم زبان از سنان گذشت
آخر دهل به ماتم وی سینه چاک شد
آنرا که بانک کوس ز هفت آسمان گذشت
گیرم که بانک حشمت تو قیروان گرفت
گیرم که صیت جاه تو از قیروان گذشت
آخر بزیر خاک بباید مکان نمود
آخر بیاید از سر این خانمان گذشت
آن گنج باد آور پرویز را که برد
زان گنج شایگان بعبث رایگان گذشت
جز اینکه هی بباد فنا داد و هی بسوخت
برک اجل بگو ز کدام آشیان گذشت
خواهی بسی بخواب شدن در بسیط خاک
عمرت همین دو روزه بخواب گران گذشت
یک دم نشد که خیل غم از دل برون شود
مارا تمام عمر به آه و فغان گذشت
گویند هر زمان که فلان را اجل رسید
گویند دم به دم که ز دنیا فلان گذشت
دنا پلی است در گذر کشور فنا
در موسم عبور بیاید از آن گذشت
بر آنکه تیره شد فلک از دود مطبخش
بر آنکه داشت عمر فزون در جهان گذشت
بر آنکه شب به بستر راحت بخفت خوش
بر آن که بود روز و شبش پاسبان گذشت
بر آن که خون مردم بیچاره ریختی
بر آن که بد ز ظلم تو اندر فغان گذشت
بر کودک رضیع که در مهد جان سپرد
بر آنکه داشت عمر فزون در جهان گذشت
این آیت فنا که بهر خاندان رسید
این قاصد اجل که بهر خاندان گذشت
زآن خانمان سرشک بهفتم زمین رسید
بر نه سپهر دود از آن دودمان گذشت
بر بینوای عور که ساتر بتن نداشت
بر آنکه داشت پیرهن پرنیان گذشت
این پنج روز عمر عجب بود بیوفا
گویی که برق سان و چو تیر از کمان گذشت
(صامت) دگر منال ز دنیای بیوفا
گر تلخکام بودی و گر شادمان گذشت
عمر عزیز در طمع این و آن گذشت
ای خفته در سراچه غفلت ز جای خیز
بر بند بار جان که دگر کاروان گذشت
قارون مگر نداشت بسی نقد سیم و زر
دیدی که آخر از سر آنها چسان گذشت
چندان به دوش خویش بکش بار معصیت
کز موقف حساب الهی توان گذشت
آمد چو مرگ پیر و جوانی نمیکند
ای بس جوان که پیر نگشت و جوان گذشت
مفروش باد دولت خود بر کهان و مه
خواهد چو عاقبت به کهان و مهان گذشت
بیچاره که طعنه دولت زنی بوی
غافل مشو که زخم زبان از سنان گذشت
آخر دهل به ماتم وی سینه چاک شد
آنرا که بانک کوس ز هفت آسمان گذشت
گیرم که بانک حشمت تو قیروان گرفت
گیرم که صیت جاه تو از قیروان گذشت
آخر بزیر خاک بباید مکان نمود
آخر بیاید از سر این خانمان گذشت
آن گنج باد آور پرویز را که برد
زان گنج شایگان بعبث رایگان گذشت
جز اینکه هی بباد فنا داد و هی بسوخت
برک اجل بگو ز کدام آشیان گذشت
خواهی بسی بخواب شدن در بسیط خاک
عمرت همین دو روزه بخواب گران گذشت
یک دم نشد که خیل غم از دل برون شود
مارا تمام عمر به آه و فغان گذشت
گویند هر زمان که فلان را اجل رسید
گویند دم به دم که ز دنیا فلان گذشت
دنا پلی است در گذر کشور فنا
در موسم عبور بیاید از آن گذشت
بر آنکه تیره شد فلک از دود مطبخش
بر آنکه داشت عمر فزون در جهان گذشت
بر آنکه شب به بستر راحت بخفت خوش
بر آن که بود روز و شبش پاسبان گذشت
بر آن که خون مردم بیچاره ریختی
بر آن که بد ز ظلم تو اندر فغان گذشت
بر کودک رضیع که در مهد جان سپرد
بر آنکه داشت عمر فزون در جهان گذشت
این آیت فنا که بهر خاندان رسید
این قاصد اجل که بهر خاندان گذشت
زآن خانمان سرشک بهفتم زمین رسید
بر نه سپهر دود از آن دودمان گذشت
بر بینوای عور که ساتر بتن نداشت
بر آنکه داشت پیرهن پرنیان گذشت
این پنج روز عمر عجب بود بیوفا
گویی که برق سان و چو تیر از کمان گذشت
(صامت) دگر منال ز دنیای بیوفا
گر تلخکام بودی و گر شادمان گذشت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۲۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲ - همچنین
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴ - و برای او همچنین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.