هوش مصنوعی:
این متن شعری است که درد و رنج شاعر را از فراق عزیزانش، به ویژه فرزندش رضا، بیان میکند. شاعر از غم و اندوه عمیق، تنهایی، و بیپناهی خود سخن میگوید و به مصائب و ظلمهایی که بر او رفته اشاره میکند. او از مرگ و جدایی مینالد و آرزوی دیدار عزیزانش را دارد. همچنین، اشارهای به مصائب امام حسین (ع) و غمهای تاریخی دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاطفی، غمانگیز و مذهبی است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کمسال ممکن است دشوار باشد. همچنین، اشاره به مفاهیم مرگ، ظلم و مصائب تاریخی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۲۸ - و برای او
ای مسیب ز جهان سوی جنان در سفرم
شده پرخون جگرم
بنشین لحظه اندر دم آخر به برم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
بسکه کاهیده شد از صدمه زنجیر تنم
آب گشته بدنم
رقمی نیست ز پا تا بسر من دیگرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
دل افسرده و محزون و جگر خون و غریب
بیپرستار و طبیب
نه معنی است به بالین نه انیسی به سرم
شده پر خون جگرم کو رضا کو پسرم
زد چنان برق اجل شعله مرا بر تن و جان
که به دوران جهان
نه دگر اسم بجا باز بود نی اثرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
زهر هارون ستمگر جگرم را بگداخت
بدل آتش انداخت
ساخت بیمونس و دور از وطن و دربدرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
قاصدی کو که رود از بر من سوی وطن
با غم و درد و محن
به محبان و عزیزان برساند خبرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
به رضا گوید آیا نور دو چشمان پدر
بسرم کن تو گذر
که به راه تو بود موسم مردن نظرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
ای مسیب دم مرگ است ز بیداد رسی
همچو مرغ قفسی
یاد آید ز حسین جد به خون غوطهورم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
چو کنم یاد ز احوال تن بیسر او
غرقه خون پیکر او
روز چون شام شود تیره بعد نظرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
ز غم العطش وی بلب شط فرات
شد مرا قطع حیات
روز و شب گشته روان خون ز دو چشمان ترم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
وعده دیدن رویت به قیامت افتاد
عاقبت در بغداد
بی تو مدفون شدهام مونس شام و سحرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
کس نبود ا زدفن و کفن شاه شهید
شد مرا قطع امید
همچو (صامت) به خدنگ غم ماتم سپرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
شده پرخون جگرم
بنشین لحظه اندر دم آخر به برم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
بسکه کاهیده شد از صدمه زنجیر تنم
آب گشته بدنم
رقمی نیست ز پا تا بسر من دیگرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
دل افسرده و محزون و جگر خون و غریب
بیپرستار و طبیب
نه معنی است به بالین نه انیسی به سرم
شده پر خون جگرم کو رضا کو پسرم
زد چنان برق اجل شعله مرا بر تن و جان
که به دوران جهان
نه دگر اسم بجا باز بود نی اثرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
زهر هارون ستمگر جگرم را بگداخت
بدل آتش انداخت
ساخت بیمونس و دور از وطن و دربدرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
قاصدی کو که رود از بر من سوی وطن
با غم و درد و محن
به محبان و عزیزان برساند خبرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
به رضا گوید آیا نور دو چشمان پدر
بسرم کن تو گذر
که به راه تو بود موسم مردن نظرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
ای مسیب دم مرگ است ز بیداد رسی
همچو مرغ قفسی
یاد آید ز حسین جد به خون غوطهورم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
چو کنم یاد ز احوال تن بیسر او
غرقه خون پیکر او
روز چون شام شود تیره بعد نظرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
ز غم العطش وی بلب شط فرات
شد مرا قطع حیات
روز و شب گشته روان خون ز دو چشمان ترم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
وعده دیدن رویت به قیامت افتاد
عاقبت در بغداد
بی تو مدفون شدهام مونس شام و سحرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
کس نبود ا زدفن و کفن شاه شهید
شد مرا قطع امید
همچو (صامت) به خدنگ غم ماتم سپرم
شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷ - نوحه دیگر
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹ - و برای او
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.