۴۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱۲

مرا ز صحبت باران چه کار بگشاید
که کارم از گره زلف یار بگشاید

چو طره باز کند برقرار هر روزه
از بند غصه دل بیقرار بگشاید

حصار عمر چه محکم کنی که غمزة او
به یک خدنگ نظر صد حصار بگشاید

اگر چه با دهنش کار بوس وابسته است
هزار کار چنین زان کنار بگشاید

چو بر گرفت ز عارض دو زلف دانی چیست
مه گرفته که شبهای تار بگشاید

از قید موره میانان خلاص من وقتیست
که عنکبوت مگس را زنار بگشاید

چو در بروی تو بندد امید بند کمال
که هر چه بسته بود استوار بگشاید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.