هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناامیدی و درد عشق شکایت می‌کند و بیان می‌کند که معشوق او نه‌تنها وفاداری نمی‌داند، بلکه به دل‌بستگان جز ستم روا نمی‌دارد. او از درمان‌ناپذیری درد عشق نزد طبیب می‌گوید و از بی‌توجهی سلطان به حال بینوایان گلایه می‌کند. در نهایت، شاعر به تغافل معشوق اشاره می‌کند و زیبایی لب و دندان او را می‌ستاید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و درمان‌ناپذیری درد عشق ممکن است برای کودکان قابل‌درک نباشد.

شمارهٔ ۵۲۳

مه نامهربان من وفاداری نمیداند
بر اهل دل به جز ظلم وستمکاری نمی داند

چو دادم دل بدست او به پای محنت افکندش
چه دانستم من بیدل که دلداری نمی دانند

به نزدیک طبیب احوال درد خویش می گفتم
ولى او چاره این نوع بیماری نمی داند

چه سود از ناله و زاری برین در داد خواهانرا
که سلطان حال مسکینان بازاری نمی داند

مراد خاطر ما نیک میداند حی اما
تغافل می کند زانسانه که پنداری نمی داند

لب و دندان چون اونی بکام چون منی اولی
که کسی شیرین تر از طوطی شکرخواری نمی داند

کمال از خلق نتوانست پوشیدن نظر بازی
که او رندست و چون زهاد طراری نمی داند
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.