هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از کمال الدین اصفهانی، بیانگر دلتنگی و عشق شاعر به معشوق است. او از باد صبا می‌خواهد که پیامش را به معشوق برساند و از جدایی و جفای معشوق شکایت می‌کند. شاعر اعلام می‌کند که هرگز از کوی معشوق نخواهد خاست و آرزو می‌کند که معشوق با او بنشیند تا غم از دلش برود.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از ابیات حاوی احساسات شدید عاشقانه و دلتنگی هستند که مناسب سنین بالاتر است.

شمارهٔ ۵۳۸

هر سحر کز سر کوی تو صبا برخیزد
عالمی با دل آشفته ز جا برخیزد

که رساند بر کوی نو خاک تن من
مگر این کار هم از دست صبا برخیزد

برنخیزم پس از این از سر کویت هرگز
هرکه در کوی تو بنشست کجا برخیزد

فتنه ها خاست از آن زلف که هندوی تو بود
تا از آن ترک کماندار چها برخیزد

چه شود گر نفی خوش بنشینی با ما
تا به یک بار غم از خاطر ما برخیزد

تو مپندار که بیچاره کمال از در تو
به بلا دور شود باز جفا برخیزد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.