۲۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۱

بر سر کوی تو گر بودی مرا راه گذر
گاه میرفتم به دیده گاه میرفتم بسر

مرغ اگر از ناله شبهای من می کرد خواب
نا روم پیش تو میدزدیدم از وی بال و پر

در کتاب طالع ما دیده بود اختر شناس
از سر زلفت بسی نشویش در دور قمر

گر بری از ما رقیبا تحفہ پیش حبیب
محبتی داریم خوش برخیز و زحمت را ببر

حال دل از باد پرسیدم ندارد آگهی
کز نسیم زلف تو من مستم و او بیخبر

همچنان از شوق آن لب خون بگریم پیش جام
گر صراحی سازد از خاک وجودم کوزه گر

گر به یاد روی او نوشی می روشن کمال
چون قدح گیری بکف افکن نظر بر ماه و خور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.