۲۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۵

چشم تو که داشت خواب بسیار
لب داشت به او شراب بسیار

آن غمزه که مست از این شراب است
از جگرم کباب بسیار

هرگز نشود دو چشم تو سیر
از ناز پر و عتاب بسیار

بی عشق قبه را چه سودست
با دانش کم کتاب بسیار

گر کشتن عاشقان ثواب است
تو بافتة ثواب بسیار

تا پای ببوسمش به رفتن
ای عمر مکن شتاب بسیار

پیش دو رخ تو سیب سیمین
شیرین شد از آفتاب بسیار

از دوری عارض و لبت رفتن
از چشم کمال آب بسیار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.