هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس غربت و تنهایی در میان جمعی ناآشنا می‌گوید و از دوری از یاران و دوستان دلدار شکوه می‌کند. او به صبر و امیدواری به آینده‌ای بهتر توصیه می‌کند و با اشاره به داستان‌های قرآنی مانند یوسف و موسی، به ظهور دوباره نور و پایان غم‌ها امیدوار است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و ادبی است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و قرآنی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۵۸۹

ما در این شهر ملولیم و از این قوم نغور
دور از این جمع پریشان و ز دلها شده دور

بکه بندم دل و در روی که بگشایم چشم
به دلارام رفیقی نه حریفی منظور

غیبتی نیست در این لیک بغایت برسید
غیت اهل دل از صحبت ارباب حضور

دور دور گل و ایام نشاط است و بهار
چون توان بود در این وقت ز باران مهجور

رو به راه آر چو مردان و ز سر ساز قدم
ورنه حقا که تو از عقل نباشی معذور

منم از روح بماند از پی آن حور برفت
آه از این خسته چه آید بجز از عجز و قصور

نورم از دیده برفته ست چو یوسف برود
لاجرم دیده بعقوب بماند بی نور

ناامید از کرم حق نتوان بود کمال
ماه پنهان شده را هم برسد وقت ظهور

عاقبت عاقبت کار بخیر انجامد
آخر الأمر مبدل شود این غم به سرور

ناشناسی در سه گوساله پرستند چه سود
صبر کن تا برسد موسی عمران از طور
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.