۲۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۸۸

گر قبول نو فتد از من بیدل سیر و زر
هر دو پیش تو فرستم مع شنى آخر

شب که مهمان من آیی من درویش ز آه
سازم از بهر تو بریان همه مرغان سحر

بس کن ای باد صبه این حرکتهای خنک
چند کردن به هوای خود از آن کوی گذر

آنچنان گنج خیال تو غنی ساخت دو چشم
که برفتند بجاروب مزه لعل و گهر

صفت قند لبت کرد مکرر طوطی
پسته گفتش به ادب گو سخن و مغز مبر

خال ها بر لب شیرین تو دانی چه بود
نقطه هانی که نهادند به بالای شکر

دید چشمان تر در دور رخ و گفت کمال
فتنه گر مرد م کاننده درین دور قمر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.