هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از درد عشق و فراق مینالد و از غم و اندوه خود سخن میگوید. او از اشکهایش، دوری معشوق و ناتوانی در رسیدن به آرزوهایش شکایت دارد و از صبا (باد) میخواهد تا پیامش را به معشوق برساند. متن پر از احساسات عمیق و تصاویر شاعرانه است.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عاطفی عمیق و غمگینانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد. درک کامل این شعر نیاز به بلوغ عاطفی و آشنایی با ادبیات غنایی فارسی دارد.
شمارهٔ ۵۹۲
من گریان چه کنم زآن مژه و غمزه حذر
چه یکی نیزه چه صد چون بگذشت آب از سر
گر از آن کیش به باران تو آید تیری
سوی صدرش همه گوئیم که فرمای و گذر
هر که پیش تو رود تا بمن آرد خبرت
چون ترا دید عجب گر دگر آید به خبر
ای صبا دامن آن زلف چه باشد که کشم
رفع کن حاجت ما آمده ایم از پی جر
نیمه شهر ز آهم نشنیدی که بسوخت
به غریبان نظری تا نزنیم آو دگر
پیش صاحب نظران جای نگه دار ای اشک
نیست برخاستن امکان پر فتادی ز نظر
کس بر آن در نتوانست روان رفت کمال
غیر اشک تو و آن نیز بسد خون جگر
چه یکی نیزه چه صد چون بگذشت آب از سر
گر از آن کیش به باران تو آید تیری
سوی صدرش همه گوئیم که فرمای و گذر
هر که پیش تو رود تا بمن آرد خبرت
چون ترا دید عجب گر دگر آید به خبر
ای صبا دامن آن زلف چه باشد که کشم
رفع کن حاجت ما آمده ایم از پی جر
نیمه شهر ز آهم نشنیدی که بسوخت
به غریبان نظری تا نزنیم آو دگر
پیش صاحب نظران جای نگه دار ای اشک
نیست برخاستن امکان پر فتادی ز نظر
کس بر آن در نتوانست روان رفت کمال
غیر اشک تو و آن نیز بسد خون جگر
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.