۲۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۳۴

زهی کشیده کمان ابروی تو تا بن گوش
دمیده سبزة خطت به گرد چشمه نوش

رخ تو شمع شبستان عشق و ما در تاب
لب تو چشمه آب حیات و ما در جوش

کنون که شمع جمالت چراغ حسن افروخت
دگر به طرة مشکین رخ چو ماه مپوش

در آب دیده بدم غرقه دوش تا به میان
گذشت در غمت امروز آبم از سر دوش

کجاست مطرب و ساقی و جام می کاین دم
برآرد از دل مستان صلای نوشا نوش

نهادم از سر مستی عنان تقوی را
ز دست نرگس مست به دست باده فروش

اگر چه در خوشاب است گفت های کمال
ولی چه سود که هرگز نمی کنی در گوش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.