هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از احساسات عمیق خود نسبت به معشوق سخن می‌گوید. او از دیدن و لب گزیدن معشوق لذت می‌برد، اما از جدانی و دوری هراس دارد. شاعر معشوق را با توصیفاتی مانند سرو و زلف‌های کمندگونه می‌ستاید و درد عشق را در جان خود احساس می‌کند. همچنین، او از گریه و سوز فراق می‌گوید که آرامش را از او گرفته است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارند.

شمارهٔ ۶۴۱

لب میگزد چو چشم گشایم بدیدنش
خوشتر ز دیدنست مرا لب گزیدنش

لرزان دلمهز بیم جدانیست همچو برگ
ر بنگر ز شاخ لرزه به وقت بریدنش

چندانکه با قدت صفت سرو می کنند
پست است این سخن نتوانم شنیدنش

چون صید از کشیدن دام اوفتد به بند
دام دل است زلف تو خواهم کشیدنش

دل در کمند زلف تو گور میکن اضطراف
صیاد را ز مرغ خوش آبده طپیدنش

در جان چو درد عشق تو آرامگاه ساخت
درمان میادم ار طلیم آرمیدنش

ساکن نکرد گریه ز دل فرقت کمال
سوز کباب کم نشد از خون چکیدنش
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.