۲۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۵۴

دل چه کند سرو و تماشای باغ
تا بتوانم از همه دارم فراغ

مجلس ما با تو چه محتاج شمع
چون تو نشستی بنشین گو چراغ

سوخته جان همه از داغ و درد
جان من از حسرت آن درد و داغ

زاهد خودبین که همه رنگ و بوست
بوی تو بشنید به چندین دماغ

گرچه دو چشمت دل ما برد اسیر
هیچ نکردیم ز ترکان سراغ

یار کشد باز دلا گفتمت
لیس على المخبر الأ البلاغ

برد دلت هندوی زلفش کمال
باز عجب گر بشود صیده زاغ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.