هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلباختگی خود به معشوق سخن می‌گوید. او از اسارت در زلف معشوق، پریشانی و بیماری عشق می‌نالد و از طبیب می‌خواهد که درمانی برای او بیابد. شاعر به مستی و رندی خود اشاره می‌کند و از این که عاقلان او را هشیار می‌خوانند، اظهار بی‌اطلاعی می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، اشاره‌هایی به مستی و رندی دارد که مناسب گروه‌های سنی بالاتر است.

شمارهٔ ۷۴۵

سر زلف تو کرد آخر به سودانی گرفتارم
که دیگر از پریشانی دمی سر بر نمی آرم

طبیب من علاجی کن به هر حالی که می دانی
که پیش چشم تو میرم کزین اندیشه بیمارم

به علت برده ام بونی از آن افتاده در دیرم
به زلفت بسته ام عهدی از آن دربند زنارم

به شوق چشم جادویت به ذوق طاق ابرویت
گهی در گوشه مجد گهی در کنج خمارم

چه جای خرقة ارزق که در میخانه عشقت
بخاک پای خود کآنجا چو زلف خویش نگذارم

کمال از رندی و مستی چویک ساعت نشد خالی
ندانم عاقلان از چه سبب خوانند هشیارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.