هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. او خود را مانند شمعی میداند که با سوختن به پایان میرسد، اما عشق به معشوق را با آغوش باز میپذیرد. همچنین، از دردها و رازهای پنهان خود میگوید که از دید مردم پنهان است. شاعر به میخواری و رندی خود اعتراف میکند، اما در عین حال هنری پنهان دارد. در نهایت، او از بیتوجهی دیگران به دردهایش گلایه میکند و سخنانش را محال میخواند.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و رنجهای عاطفی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، اشاره به میخواری و رندی ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب باشد.
شمارهٔ ۷۵۰
شوخ چشمیم کشد دل که کشد از نازم
همنی دار که خود را بر بار اندازم
من چو شمعم که گرم سوز به پایان برسد
سوختن پیش رخ دوست ز سر آغازم
پیش مردم اگر از دیده نیفتادی اشک
هرگز از پرده برون می نفتادی رازم
اگر صدم عیب به می خواری و رندی پیداست
در نهان یک هنرم هست که شاهد بازم
نشنود نالهام از ضعف درون هیچ طبیب
زآن جهان آید از آن چونه شنود آوازم
دوش تب داشتم و شب همه شب گرم بدان
که شوی رنجه و آنی به عیادت بازم
درد جانسوز اگر این و جراحت این است
مرهم آن بهتر و درمان که بدینها سازم
باز گفتم که به تبع هرزه بگوینده کمال
این سخن های محال است که می پردازم
همنی دار که خود را بر بار اندازم
من چو شمعم که گرم سوز به پایان برسد
سوختن پیش رخ دوست ز سر آغازم
پیش مردم اگر از دیده نیفتادی اشک
هرگز از پرده برون می نفتادی رازم
اگر صدم عیب به می خواری و رندی پیداست
در نهان یک هنرم هست که شاهد بازم
نشنود نالهام از ضعف درون هیچ طبیب
زآن جهان آید از آن چونه شنود آوازم
دوش تب داشتم و شب همه شب گرم بدان
که شوی رنجه و آنی به عیادت بازم
درد جانسوز اگر این و جراحت این است
مرهم آن بهتر و درمان که بدینها سازم
باز گفتم که به تبع هرزه بگوینده کمال
این سخن های محال است که می پردازم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.