هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و اسارت در دام معشوق سخن می‌گوید. او از غم فراق و ناله‌های دل شکسته خود می‌گوید و حالتی متضاد از گریه و خنده را توصیف می‌کند. همچنین، از جدایی و دوری از معشوق و اشتیاق به پیوند دوباره صحبت می‌کند. شاعر از زلف پریشان معشوق و دل‌شدگی خود یاد می‌کند و از شرح آن خودداری می‌کند. در پایان، با وجود رند بودن، خود را نه صوفی و نه دانشمند می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار است. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم مورد استفاده در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۷۸۲

ما درین شهر به دام صنمی در بندیم
که به دشنام ازو شاد و به غم خرسندیم

در غم فرقت او ناله کنان با دل ریش
گه گهی زار بگرییم و گهی می خندیم

همچو پرگار ز باریم جدا سرگران
تا درین دایره کی باز به هم پیوندیم

از دل سوخته ما چه خبر دارد شمع
بیش ازین نیست که در گریه به هم مانندیم

یک ره از باد صبا پرس که ما دلشدگان
جمع در حلقه آن زلف پریشان چندیم

شرح آن زلف پراکنده دراز است مپرس
بهتر آنست کز آن قصه زبان در بند یم

گرچه رندیم و نظر باز مکن عیب کمال
این هنر بس که نه صوفی و نه دانشمند بم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.