۲۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸۱

ما در حریم مجلس عشاق محرمیم
با درد پار صاحبه و با ناله همدمیم

تا نوبت غلامی آن در به ما رسید
هر جا که می رویم عزیز و مکرمیم

عاقل خبر نیافت که ما را طریقه چیست
دیوانه پی نبرد که ما در چه عالمیم

در دور غصه های تو کان مستدام باد
فارغ ز شادمانی و آسوده از غمیم

از خون چو غنچه گرچه دل مالبالست
پیش لب و دهان نو خندان و خرمیم

دردسر طبیب گرانست بر سری
ما را که خسته خاطر از آسیب مرهمیم

اگر حال درد ما نکنی باور از کمال
از غم سؤال کن که شب و روز با همیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.