۲۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸۹

من ازین خرقه آلوده که در بر دارم
عار باشد اگر از خویش نباشد عارم

گفتم آیم به سوی دبر و به بندم زنار
باز دیدم که از آن هم نگشاید کارم

گر روم بر در مسجد ندهنده راهی
زور شوم بر در میخانه نباشد بارم

کرم پیر مغان بین که دو صد بار به چشم
یکفر پنهان مرا دید و نکرد اظهارم

دلم از صحبت اصحاب طریقت بگرفت
رهبری کو که رساند به در خمارم

چون صراحی به هوای لب میگون بتان
میزنم نهتهه در مجلس و خون می بارم

عندلیب گل رویت نه کمال امروزست
سالها شد که درین کوی بدین گفتارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.