هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از دلبستگی و عشق خود به معشوق سخن میگوید. او از ناز و اداهای معشوق، بیدلی و اخلاص درونی خود، و دردهای عشق شکایت میکند. همچنین، اشارهای به مفاهیمی مانند خاکی بودن انسان، پندهای واعظ، و قاصد جانها دارد. در نهایت، شاعر به جایگاه معشوق و ناتوانی خود در رسیدن به آن اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارند.
شمارهٔ ۸۴۹
دل که میرفت ز خود چون نرود باز چنین
چشم و ابروی ترا شیوه چنان ناز چنین
من بیدل چو زرم با توز اخلاص درون
قلب چون نیست مرا این همه مگذار چنین
نیر خاکی نبود رسم که دور اندازند
خاکیم من ز خودم دور مینداز چنین
واعظ آن گوش که پند تو شنیدی همه وقت
شد ز فریاد تو کر بر مکش آواز چنین
چون شوی قاصد جانها بنه از من بنیاد
تا برآید همه کارت بکن آغاز چنین
همدمی هاست به آن غمزه دل پرخون را
کس نشد همدم و همراز به غماز چنین
گفته جای تو بر خاک در ماست کمال
آن محل نیست گدا را مکن اعزاز چنین
چشم و ابروی ترا شیوه چنان ناز چنین
من بیدل چو زرم با توز اخلاص درون
قلب چون نیست مرا این همه مگذار چنین
نیر خاکی نبود رسم که دور اندازند
خاکیم من ز خودم دور مینداز چنین
واعظ آن گوش که پند تو شنیدی همه وقت
شد ز فریاد تو کر بر مکش آواز چنین
چون شوی قاصد جانها بنه از من بنیاد
تا برآید همه کارت بکن آغاز چنین
همدمی هاست به آن غمزه دل پرخون را
کس نشد همدم و همراز به غماز چنین
گفته جای تو بر خاک در ماست کمال
آن محل نیست گدا را مکن اعزاز چنین
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.