هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از وضعیت ناامیدکننده خود می‌گوید و از خداوند طلب کمک می‌کند. او از بهشت و نعمات آن چشم پوشیده و دل به معشوق داده است. شاعر با توصیف زیبایی‌های معشوق، از عشق و انتظارش می‌گوید و آرزوی دیدار او را دارد. در پایان، از آرامشی می‌گوید که با گذر از کنار مزارش به او می‌رسد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۸۷۱

کارم ز دست شد نظری کن بکار من
بنگر بکار بنده خداوندگار من

فارغ شدم ز جنت و فردوسی و حورعین
تا اوفتاد بر سر کویش گذار من

بس جان نازنین که چو گل میرود به باد
ر در پای سروناز تو ای گلعذار من

کا تا جلوه کرد سرو قدت بر کنار چشم
خالی نگشت آب روان از کنار من

گفتی شبی بیایم و بستانم از تو جان
از نهار جان من که مده انتظار من

وقتی که بگذری بسر تربت کمال
راحت رسد بسی به تن خاکسار من
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.