۲۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۷۶

ما باز دل نهادیم بر جور دلستانان
ما را به ما گذارید باران و مهربانان

از بیم بد زبانان بردن نمی توانیم
الا به زیر لبها نام شکر دهانان

با چشم و غمزه تو افتاده جان شیرین
همچون مویزه امانت در دست ترکمانان

خال تو خورد خونم تا داشت باغ آن رخ
آری حرام خواره باشند باغبانان

چشمان بکشتن ما تا چند رنجه سازی
بخشای نا توانی بر جان ناتوانان

در زلف تو مقید جانیست هر تنی را
بگذار تا نشانند آن زلف جان فشانان

دلبر چو خط برآرد سوزد کمال جانت
این حرف یاد دارم از نا نوشته خوانان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.