هوش مصنوعی: این متن شعری است که از طبیعت، عشق و گذر زمان سخن می‌گوید. شاعر از خاطرات شیرین، تلخی‌های زندگی و ناپایداری دنیا می‌نویسد. همچنین، اشاره‌ای به فرهاد و شیرین دارد و از زیبایی‌های طبیعت مانند بلبل و گل سخن می‌گوید. در پایان، شعر به فناپذیری انسان و نوبت هر کس برای رفتن اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی اشارات به عشق و گذر زمان نیاز به درک بالاتری از زندگی دارد.

شمارهٔ ۸۸۴

توش کن خواجه على رغم صراحی شکنان
بادی تلخ به یاد لب شیرین دهنان

بطلب بافت نشانه از لب شیرین فرهاد
ره سوى لعل نبردند به جز کوه کنان

خاک بر فرق کسانی که زر و سیم به خاک
باز بردند و نخوردند به سیمین دقنان

دوش رفتم به چمن از هوس بلبل و گل
این یکی جامه دران دیدم و آن نعره زنان

گفتم این چیست بگفتند که آن قوم که پار
می رسیدند درین روضه بهم جلوه کنان

همه را خاک بفرسود کنون نوبت ماست
حال شمشاد قدان بنگر و نازک بدنان

بلبل این گفت و دگر گفت که می توش کمال
فصل گلریز و به مطرب بگذار این سخنان
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.