هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و محبت به معشوق خود سخن می‌گوید. او از رنگین‌لبانی، عشوه‌های شیرین، و وصلت با معشوق یاد می‌کند و از رنجوری و دوری از او شکایت دارد. شاعر همچنین به مسکنت و عاشقی خود اشاره کرده و از رفتارهای عیارانه و شوخ‌طبعانه معشوق سخن می‌گوید. در پایان، او از معشوق می‌خواهد که بر دل مسکین او رحم کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات شعر ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی داشته باشد.

شمارهٔ ۸۸۸

آنکه رنگی نیست کس را از لب رنگین او
باد جان من فدای عشوه شیرین او

دامن وصلش اگر بار دگر افتد به چنگ
ما و شبهای دراز و گیوی مشکین او

دل به چندین آبگینه جانب او رفت باز
مخت غافل بود مسکین از دل سنگین او

گو بپرس از حال رنجوری که غیر از آب چشم
کس نیاید ز آشنایان بر سر بالین او

عاشقی و مسکنت چندانکه راه و رسم ماست
هست عیاری و شوخی شیوه و آئین او

با قدش نرگس برابر دید روزی سرو را
خاک زد باد صبا در چشم کوته بین او

حاصلی از گریه هم چندان نمی بینم که هست
در من آن آتش که هر آبی دهد تسکین او

گرچه سلطانی و داری حکم بر جان کمال
رحمتی کن تا توانی بر دل مسکین او
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.