هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از درد فراق و عشق به معشوق می‌نالد. او از جفاها و بار غم معشوق بر دلش سخن می‌گوید و پناه‌گاهی جز او نمی‌شناسد. شاعر معشوق را شاه و فرمانروای دل‌ها می‌داند و عشق به او را لشکری می‌خواند که همه را به تسلیم واداشته است. همچنین، او از بی‌توجهی معشوق به ناله‌هایش شکایت دارد و با وجود سوختن در آتش عشق، از نگاه به معشوق توبه نمی‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۸۸۹

آه که خاک راه شد دیده من براه تو
کرده چر کاه چهره ام فرقت عمر کاه تو

بر دل من جفای تو بس که نهاده بار غم
غیر نبرده پی بدان چون شده بارگاه نو

بنده ام و به جز درت نیست پناه من دگر
چون تو پناه بنده باد خدا پناه تو

شاه بنانی و ترا کشته عشق لشکری
نیست شهان ملک را بیشتر از سپاه نو

گرچه بلند پایه چون قد خود به سلطنت
هست از آن بلندتر ناله داد خواه نو

بار چو نیست مستمع چند کنی دلا فغان
باد هواست پیش او ناله ما و آه تو

پرتو روی او دلت سوخت کمال و همچنان
توبه نکرد از نظر دیده رو سیاه تو
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.