۲۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۸۹

بر سر راه طلب بافت گدانی گهری
یعنی از اهل دلی بیسرو پائی نظری

دی رسید از حرم وصل خطابیم بگوش
حلقه ای گر بزنی بر تو گشایند دری

دل که بر وی گذری می کند اندیشه غیر
نه دل است آه به حقیقت که بود رهگذری

دیده و دل دو حریمند که در هر دو حریم
جز خیال رخ او بار نیابد دگری

بی عنایت بسوی دوست قدم تا ننهی
که بجانی نرسی جز به چنین راهبری

یارب آن جان که جهان گمشده اوست کجاست
که ازو نی خبری بافت کسی نی اثری

با خبر نیست ازو میچکس الآ چو کمال
بیخودی دل شده ای از دو جهان بیخبری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.