۲۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۹۱

بر من بیدل اگر جور و ستم فرمودی
لطف بسیار نمودی و کرم فرمودی

تا به صاحب نظری از همه باشم افزون
سرمه چشم من از خاک قدم فرمودی

گفت پیش رقیبان دهمت صد دشنام
باز مرسوم دعاگو ز چه کم فرمودی

نامه شان پیش خودم خوان که ز دور آمده ام
چون دویدن پسرم همچو قلم فرمودی

ن ت من ز سر خوان کرم غصه و غم
گفته بودی که نفرمایم و هم فرمودی

دگر از خون دل ریش شرابم فرمای
چون کباب از جگر سوختهام فرمودی

راندیم از در و خون شد دل مکین کمال
از چه آزردن آفری حرم فرمودی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.