هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عاشقانه از معشوق خود با تعابیر زیبا و پراحساس یاد می‌کند. او از بی‌توجهی معشوق شکایت دارد و خود را به‌عنوان بنده‌ای وفادار معرفی می‌کند که بدون معشوق وجودش بی‌معناست. همچنین، شاعر به مقایسه خود با رقیبان می‌پردازد و از جایگاه پایین خود در نزد معشوق اظهار ناراحتی می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند شکایت از معشوق و مقایسه با رقیبان نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۰۱۷

دارم ز ابروان تو چشم عنایتی
کر نازم اره کشی نکنندم حمایتی

چشم تو بیگه کش و من زنده همچنین
از غمزه تو نیست جزاینم شکایتی

بیرون از آنکه بیتو نخواهم وجود خویش
از بنده در وجود نیاید جنایتی

رویت که آیتیست ز رحمت بر ابروان
زاهد چو دید خواند به محراب آیتی

آنی که دارد آن به و این غم کرو مراست
آن غایتی ندارد و این هم نهایتی

پیش رقیب قدر سگ کو شناختم
کو می کند بندر گدارا رعایتی

گر بر درت رقیب گدا باش با کمال
غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.