۲۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۲۰

دست ندارم از تو من گرچه زېایم افکنی
تیز ترم بدوستی گر همه تیغ میزنی

نیست ز هم مفارقت سابه و آفتاب را
هر طرفی که میروی من به تو و تو با منی

ای نفس صبا ز ما بر سر زلف او بگوی
چند بدل شکستگان عهد کنی و بشکنی

سرو بلند پایه را آن همه ناز کی رسد
پیش درخت قامتت گر نکند فروتنی

ای به امید وصل او بر زده دست و آستین
این نشود میسرت جز که به پاکدامنی

شکر که گر دمی زدم در همه عمر خویشتن
با تو به دوستی زدم بادگران به دشمنی

شوق لب تو میدهد ذوق سخن کمال را
مرغ سخن سرا نشد تا که نگشت گلشنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.