۲۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۴۵

گر باد سوی خاک من آرد ز تو بویی
چون زلف توام جان دمد از هر سو مویی

شیرین زمانی نوه من دلشده فرهاد
در مراکز دیده روان ساخته ام سوی تو جوئی

گوی دل ما گو شکن آن زلف چو چوگان
من باز تراشم ز سر از بهر تو گویی

غیرت برم و باز کنم دیده خود را
از روی تو چون باز کنم دیده به روئی

در مجلس اهل نظر امروز زمستان
جز غمزه تو نیست دگر عربده جوئی

أی مست تو سلطانی و از لعل ترا
تاج گر بر سرت از باده نابست سبویی

بگذشت کمال از ارم و روضه فرودس
تا راه گذر بافت به خاک سر کوئی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.