۳۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷

مکن ای دوست ملامت من سودایی را
که تو روزی نکشیدی غم تنهایی را

صبرم از دوست مفرمایی که هرگز با هم
اتفاقی نبود عشق و شکیبایی را

مطلب دانش از آن کس که بر آب دیده
شسته باشد ورق دفتر دانایی را

دیده خون گشت ز دیدار نگارم محروم
بهر خوبان بکشم منت بینایی را

ننگرد مردم چشمم به جمالی دیگر
کاعتباری نبود مردم هرجایی را

گر زبانم نکند یاد تو خاموشی به
عاشقم بهر سخنهای تو گویایی را

آفریده ست تو را بهر بهشت آرایی
چون گل و لاله و نرگس چمن آرایی را

روی ها را همه دارند ز زیبایی دوست
دوست دارم سبب روی تو زیبایی را

چون نظر کرد به چشم و سر زلف تو همام
بافت مستی و پریشانی و شیدایی را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.