هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از انتظار و عشق ناکام سخن می‌گوید. شاعر از عاشقانی می‌گوید که شب‌ها بی‌خوابند و منتظر طلوع آفتاب (معشوق) هستند. او زیبایی معشوق را توصیف می‌کند که مانند خورشید می‌درخشد و عاشقان را اسیر خود کرده است. شاعر از عشق و وصال آرزو می‌کند و عقل را در برابر این احساس ناتوان می‌داند. همچنین، او از زیبایی طبیعت و تشبیه آن به معشوق استفاده می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق ناکام و انتظار نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۰

منتظر باشند شب ها عاشقان ناکرده خواب
تا بر آید بامداد از شرق کویت آفتاب

آفتابی می کند از مشرق رویت طلوع
کز شعاع آن نیارد چشمهٔ خورشید تاب

پر تو روی تو نگذارد که بینم صورتت
دست غیرت بست بر رویت هم از رویت نقاب

عاشقان را زلف تو زنجیر بر گردن نهاد
گشت از اقبال رویت هندویی مالک رقاب

حسن را از دیدهها پیوسته پنهان داشتن
جز به روز روی تو بیرون نیامد از حجاب

جزوصالت آرزویی نیست جان را از جهان
عقل می گوید خیال است این مگر بینی به خواب

اگر شراب این است کز عشق تومار ادر سر است
باده مستان را فریبی می نماید چون سراب

در میان غنچه خندان گل هر بامداد
می نماید قطرهها چون بر رخخوبان گلاب

چیست دانی آن صبا جون وصف حسنت می کند
در دهان غنچه از ذوق لبت می آید آب

از انتظار وعدهٔ وصلت به جان آمد همام
هم نگفتی این سخن گر عمر ننمودی شتاب
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.