۳۱۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷

بار دل بر تن نهادن کار ارباب دل است
این که عیسی بار خر بردوش گیرد مشکل است

ای عزیزان ره رو راه دلارام است دل
چون سبک بار است پیش از کاروان در منزل است

مرغ عرشی آرزوی آشیان دارد ولی
چون کند پرواز تادر بنداین آب و گل است

اشتیاق روی جانان است جان را در جهان
تا نپنداری که در زندان رضوان غافل است

انتظاری می نماید روزگار وصل را
اختیاری چون ندارد میل او بی حاصل است

عاشقان در انتظار دوست جانی می دهند
در سر هریک خیال آن که با من مایل است

گرچه در دریای عرفان هست کشتی ها روان
هر که زین دریا نشانی می دهد بر ساحل است

ذوق دل بخشد سخن های همام از بهر آنک
جان او سیراب از انفاس اصحاب دل است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.