۳۲۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۸

دردمندان را ز بوی دوست درمان می رسد
مژده فرزند پیش پیر کنعان می رسد

یوسف کنعانی از زندان همی یابد خلاص
خاتم دولت به انگشت سلیمان می رسد

خضر را نور الهی ره نمایی می کند
کز میان تیرگی بر آب حیوان می رسد

امن و راحت در میان ملک پیدا می شود
سایه کیخسرو فرخ به ایران می رسد

چشم روشن می شود چون صبح دولت می دمد
این شب تاریک ظلمانی به پایان می رسد

می در فشد ابر و می گوید زمین مرده را
تازه و سیراب خواهی شد که باران می رسد

بلبلان را باد نوروزی بشارت میدهد
کز ره یک ساله گل سوی گلستان می رسد

می رساند عاشقان را باد پیغامی ز دوست
وه که زان همدم چوراحتها به ایشان می رسد

همچو سلطان نبوت را ز انفاس اویس
جان ما را راحتی از بوی جانان می رسد

این نسیم خوش نفس و اسایش جان همام
از غبار منزل او عنبر افشان می رسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.