هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد دوری معشوق و غم فراق می‌نالد. او توصیف می‌کند که چگونه دلش از دوری یار شکسته و آشفته است و شب‌ها از غم بی‌خواب شده است. شاعر امیدوار است که معشوق از حال او باخبر شود و بر او رحم کند. او همچنین از بی‌تفاوتی معشوق نسبت به حالش شکایت دارد و می‌گوید که آتش غمش به فلک می‌رسد. در نهایت، شاعر آرزو می‌کند که روزی معشوق به سویش بازگردد تا او جان خود را فدای یار کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل موضوعات عاشقانه و احساسی عمیق مانند غم فراق و دل‌شکستگی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک یا مناسب نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای سنین پایین‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۱۶۷

ترک مه پیکر من تا که برفت از بر من
دور از ان روی ندانم که چه شد بر سر من

تاجدا گشت زمن آنکه چو جان است مرا
واله و خسته و زار است دل غم خور من

چشم من هیچ شبی خواب نگیرد ز غمش
تا به خوناب جگر تر نکند بستر من

قصه غصه من گر برسانند به دوست
بی گمان رحم کند بر دل من دلبر من

دوست از حالت من فارغ و از دوری او
به فلک می رسد از سوز جگر آذر من

دل چه باشد که ز دلدار در یغش دارند
خاصته از یار سمن بوی پری پیکر من

روز و شب ورد همام است که ناگه روزی
جان برافشانم اگر دوست در آید بر من
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.