هوش مصنوعی: شاهی در زمان قدیم که هم مالک دنیا بود و هم دین، روزی در حال شکار با کنیزکی مواجه شد و عاشق او شد. او کنیزک را خرید، اما کنیزک بیمار شد. شاه تمام طبیبان را جمع کرد تا او را درمان کنند، اما هیچ درمانی مؤثر نبود و بیماری کنیزک بدتر شد. شاه از ناراحتی اشک خون گریست و کنیزک در نهایت از بیماری درگذشت.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و تراژدی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و مفاهیم ادبی کلاسیک ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد.

بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او

بِشْنَوید ای دوستان این داستان
خودْ حقیقت نَقْد حالِ ماست آن

بود شاهی در زمانی پیش ازین
مُلْکِ دنیا بودَش و هم مُلْکِ دین

اِتّفاقا شاه روزی شُد سَوار
با خواصِ خویش از بَهرِ شکار

یک کَنیزک دید شَهْ بر شاه‌ْراه
شُد غُلامِ آن کَنیزکْ پادشاه

مُرغِ جانَش در قَفَس چون می‌طَپید
داد مال و آن کَنیزک را خرید

چون خرید او را و بَرخوردار شُد
آن کَنیزَک از قَضا بیمار شُد

آن یکی خَر داشت و پالانَش نبود
یافت پالان، گُرگْ خَر را دَر رُبود

کوزه بودَش، آب می‌نامَد بدست
آب را چون یافت، خودْ کوزه شِکَست

شَهْ طَبیبان جمع کرد از چَپّ و راست
گفت جانِ هر دو در دستِ شماست

جانِ من سَهْل است، جانْ جانَم اوست
دَردمند و خسته‌ام، دَرمانَم اوست

هرکِه دَرمان کرد مَر جانِ مرا
بُرد گنج و دُرّ و مَرجانِ مرا

جُمله گُفتَندَش که جانْ بازی کُنیم
فَهْم گِرد آریم و اَنْبازی کُنیم

هر یکی از ما مَسیحِ عالَمی‌ست
هر اَلَم را در کَفِ ما مَرهَمی‌ست

گَر خدا خواهد نگفتند از بَطَر
پس خدا بِنْمودَشان عَجْزِ بَشَر

تَرکِ اِسْتِثْنا مُرادَم قَسْوَتی‌ست
نه همین گفتن، که عارِضْ حالَتی‌ست

ای بَسا ناوَرْده اِسْتِثْنا به گفت
جانِ او با جانِ اِسْتِثْناست جُفت

هرچه کردند از عِلاج و از دَوا
گشت رَنجْ اَفْزون و حاجَتْ نارَوا

آن کَنیزکَ از مَرَض چون موی شُد
چَشمِ شَهْ از اشکِ خونْ چون جوی شُد

از قَضا سِرکَنْگَبینْ صَفْرا فُزود
روغَنِ بادامْ خُشکی می‌نِمود

از هَلیله قَبْض شُد، اِطْلاق رَفت
آبْ آتش را مَدَد شُد هَمچو نَفَت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱ - سر آغاز
گوهر بعدی:بخش ۳ - ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهٔ کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را
نظرها و حاشیه ها
۱۴۰۳/۸/۴ ۱۹:۵۴

چند نکته ای که از داستان کنیزک و پادشاه برداشت کردم:

1. عشق الزاما نباید به ازدواج یا رابطه ای ختم شود. اگر آگاه باشی عشق پاک کننده است اصلا نباید نسبت به عشق نگاه بد داشت مولانا می‌فرماید عشق چراغی راهنما به سمت خداست.
یکی از درس‌های مهمی که در این دنیا باید بگذرانیم درس عشق است. مسأله ای پیچیده و اجتناب ناپذیر و در عین حال رشد دهنده فضایی است که انسان را می‌سازد و سنسورهای قلبش را فعال می‌کند و مسیر خدا را نشان می‌دهد تمام کسانی که آثار فاخری از خود برجای گذاشته اند کلاس عشق را با موفقیت گذرانده اند مانند حافظ و مولانا و...
عشق یک اشتباه دیوانه کننده است روشی آتشین که تمام بدی های انسان را نمایش می‌دهد. عشق نیامده که انسان را مبتلا کند بلکه آمده تا درسی را به او بدهد و دقت به این نکته حائز اهمیت است که خداوند نسبت به عشق غیرت دارد شخص عارف در مسیر سلوک حتی اگر به پیر و استادش بیش از حد وابسته شود خداوند کاری می‌کند که او متوجه اشتباهش بشود.

2. در وجود هر یک از ما دو نفر هستند یکی کنیزکی رنجور و دوم حکیمی الهی و هنگامی که انسان در مسیر سلوک قرار می‌گیرد و در پی درمان کنیزک وجودش می افتند حکیمی الهی به یاری اش می آید و همه دردها و رنج‌ها را در قالب آن زرگر که معشوق کنیزک بود رو می‌کند و در صدد پاک کردن آنها برمی آید و تمام این اتفاقات کاملا درونی است.

3. درس بعدی این داستان این است که انسان نباید دچار غرور و خودپسندی گردد. هر چیزی که نسبت به آن خیلی مطمئن شدی و در آن مورد دچار غرور شدی درست از همان نقطه ای که فکر می‌کنی اوج موفقیت است شکست می‌خوری. پس هرگز هیچ موفقیتی را از آن خود ندان و همه را از ناحیه خداوند بدان در این داستان جایی که طبیبان دچار غرور و خود پسندی شدند و ادعا کردند که مسیح شفا بخش هستند و از خداوند غافل شدند خداوند عجز آنها را نشان داد و متوجه شدند که نتیجه غرور شکست است و در بیتی که میگوید ترک استثنا مرادم قسوتی است یعنی بی اعتنایی به گفتن کلمه ان شاء اله قساوت و غفلت را در پی دارد.

4. شاه وقتی از طبیبان ناامید شد متوجه اشتباه خود شد و فهمید که باید خواسته و طلب خود را فقط از خداوند داشته باشد و در واقع طبیبان وسیله ای هستند که به اذن و خواست خدا می‌توانند درمان کنند بسیار عجز و زاری کرد و مدح و ثنای خداوند را گفت و در خواب نشانه که همان حکیم الهی بود را دید.

5. درس بعدی این داستان این است که انسان هیچ وقت نباید گرفتار حرص و طمع شود در این داستان زرگر به خاطر تحفه ها و خلعت ها و تعریف و تمجید های مبالغه آمیز گرفتار طمع شد و با پای خویش به قربانگاه رفت پس در زندگی هرگاه شخصی یا اشخاصی بسیار از انسان تعریف و تمجید کردند نباید گول ظاهرسازی آنها را بخورد و باید جوانب هر کار و پیشنهادی را با دقت و بدون حرص و طمع بسنجد.

6. نکته بعدی در مورد عشق های دنیوی است که فانی و مردنی هستند همانطور که مرد زرگر وقتی جمال و سلامت خود را از دست داد از چشم کنیزک افتاد و با مردنش کنیزک از این عشق دنیوی پاک شد پس تمام وابستگی ها و دل بستگی های دنیوی می‌میرند و فقط ذات حضرت حق است که باقی است پس عشق واقعی اوست.

7. نکته بعدی در مورد قدرت خیال است که بسیار در زندگی تاثیر گذار است با خیال جنگ و صلح و نام و ننگ قوت می‌گیرد اشاره به اینکه وقتی خیال و فکری در ذهن کل جامعه تقویت پیدا کند همان خیال اتفاقات و حوادث جامعه را شکل می‌دهد خیال جنگ در ذهن کل جنگ می‌آفریند و خیال صلح در ذهن گل جامعه آرامش را در جامعه به وجود می آورد.

8. نکته بعدی ضرورت داشتن ادب است و اشاره به ضررهای بی ادبی است که در داستان اشاره شده به ناشکری های قوم موسی و عیسی که در قبال نعمت هایی که برایشان از آسمان می رسد ناسپاس و طمع کار بودند و همچنین اشاره به ناسپاسی شیطان که به خاطر گستاخی و بی ادبی اش رد باب شد. و همچنین در این بخش به ضرورت پرداخت زکات اشاره شده و تاکید بر اینکه زنا سبب بیماری و وبا می‌گردد.

9. نکته جالبی که در این حکایت است اشاره به شمس است که مراد و مقصود مولانا از شمس در این شعر همان نور است همان فرشته نگهبان خورشید و در واقع همان اهورا مزداست و در واقع مولانا همانطور که از اشعارش این نکته برمی آید با این ملک خیلی در ارتباط بوده و ملک نور را پیوسته می‌دیده ... در این بخش داستان گفتگوی جالبی بین حسام الدین و مولانا در مورد شمس است که حسام الدین بیش از حد اصرار میکند که مولانا کشف و شهوداتی که در مورد شمس دریافت کرده بازگو کند و مولانا طفره می‌رود و می گوید در ادامه داستان متوجه می‌شوی ..

10. در فرهنگ عرفان ایرانی کلمه شاه منظور پیر و مراد است کشته شدن زرگر که همان نفس است توسط شاه و طبیب الهی مایه افتخار است و اشاره میکند به اینکه کشتن زرگر از روی شهوت و هوای نفس نبود و تنها کسی حق دارد فرمان مرگ را صادر کند که قدرت جان بخشیدن هم داشته باشد و الهی باشد. و کشتن زرگر را نیک بدنما معرفی کرده یعنی کاری نیک که ظاهرش بد است
پس اگر میخواهی انسان نیک رفتاری شوی باید زرگرهای درونت خشم، کینه، دشمنی، طمع، دروغ، غرور و... را بکشی که در پس هر از دست دادنی به دست آوردنی صد چندان است
سه چیز اگر در درون انسان پاک شود موجب تعالی و رشد است شهوت، طمع و هوا
شهوت که شامل همه خواهش های نفسانی است و فقط شهوت جنسی منظور نیست و بیشتر در فعل انسان است. طمع و هوا که بیشتر در ذهن است و بازی های ذهنی و پراکندگی که انسان را از مسیر باز می‌دارد.

11. در ادبیات عرفانی هرجا سخن از کریمان می‌رود منظور ملایکه هستند و ملایک تسهیلاتی هستند که در اختیار انسانی قرار می‌گیرند که مسیر الهی را انتخاب کرده باشد.

گوهرین: بسیار عالی. سپاس از این آگاهی رسانی.