هوش مصنوعی:
وزیری پس از مدتی وعظ و ارشاد، به خلوت نشست و از مردم دوری گزید. مریدانش که از دوری او ناراحت بودند، به درگاهش التماس کردند تا بازگردد و آنها را رها نکند. آنها خود را مانند کودکان بیسرپرست و نیازمند راهنمایی او دانستند. وزیر پاسخ داد که دلش با آنهاست، اما بیرون آمدن از خلوت برایش ممکن نیست. مریدان با التماس و زاری از او خواستند که به آنها بازگردد و جفا نکند، زیرا بدون او احساس بیهدفی و یتیمی میکنند.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عرفانی و اخلاقی عمیق است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم انتزاعی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
بخش ۲۵ - مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم
مَکْرِ دیگر آن وزیر از خود بِبَست
وَعْظ را بُگْذاشت و در خَلْوَت نِشَست
در مُریدان دَر فَکَند از شوقْ سوز
بود در خَلْوَت چهلْ پنجاه روز
خَلْق دیوانه شُدند از شوقِ او
از فِراقِ حال و قال و ذوقِ او
لابِه و زاری هَمیکردند و او
از ریاضَت گشته در خَلْوَت دوتو
گفته ایشان نیست ما را بیتو نور
بیعَصاکَش چون بُوَد اَحْوالِ کور؟
از سَرِ اِکْرام و از بَهرِ خدا
بیش ازین ما را مَدار از خود جُدا
ما چو طِفْلانیم و ما را دایه تو
بر سَرِ ما گُسْتَرانْ آن سایه تو
گفت جانَم از مُحِبّان دور نیست
لیکْ بیرون آمدن دَستور نیست
آن امیران در شَفاعَت آمدند
وان مُریدان در شَناعَت آمدند
کین چه بَدبَختیست ما را ای کَریم
از دل و دین مانْده ما بیتو یَتیم
تو بَهانه میکُنیّ و ما زِ دَرد
میزنیم از سوزِ دلْ دَمهایِ سَرد
ما به گُفتارِ خوشَت خو کردهایم
ما زِ شیرِ حِکْمَتِ تو خَوردهایم
اَللَّهْ اَللَّهْ این جَفا با ما مَکُن
خَیْر کُن، امروز را فردا مَکُن
میدَهَد دلْ مَر تو را کین بیدِلان
بیتو گردند آخِر از بیحاصِلان؟
جُمله در خُشکی چو ماهی میطَپَند
آب را بُگْشا، زِ جو بَردار بَند
ای کِه چون تو در زمانه نیست کَس
اَللَّهْ اَللَّهْ خَلْق را فَریادْرَس
وَعْظ را بُگْذاشت و در خَلْوَت نِشَست
در مُریدان دَر فَکَند از شوقْ سوز
بود در خَلْوَت چهلْ پنجاه روز
خَلْق دیوانه شُدند از شوقِ او
از فِراقِ حال و قال و ذوقِ او
لابِه و زاری هَمیکردند و او
از ریاضَت گشته در خَلْوَت دوتو
گفته ایشان نیست ما را بیتو نور
بیعَصاکَش چون بُوَد اَحْوالِ کور؟
از سَرِ اِکْرام و از بَهرِ خدا
بیش ازین ما را مَدار از خود جُدا
ما چو طِفْلانیم و ما را دایه تو
بر سَرِ ما گُسْتَرانْ آن سایه تو
گفت جانَم از مُحِبّان دور نیست
لیکْ بیرون آمدن دَستور نیست
آن امیران در شَفاعَت آمدند
وان مُریدان در شَناعَت آمدند
کین چه بَدبَختیست ما را ای کَریم
از دل و دین مانْده ما بیتو یَتیم
تو بَهانه میکُنیّ و ما زِ دَرد
میزنیم از سوزِ دلْ دَمهایِ سَرد
ما به گُفتارِ خوشَت خو کردهایم
ما زِ شیرِ حِکْمَتِ تو خَوردهایم
اَللَّهْ اَللَّهْ این جَفا با ما مَکُن
خَیْر کُن، امروز را فردا مَکُن
میدَهَد دلْ مَر تو را کین بیدِلان
بیتو گردند آخِر از بیحاصِلان؟
جُمله در خُشکی چو ماهی میطَپَند
آب را بُگْشا، زِ جو بَردار بَند
ای کِه چون تو در زمانه نیست کَس
اَللَّهْ اَللَّهْ خَلْق را فَریادْرَس
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۴ - بیان خسارت وزیر درین مکر
گوهر بعدی:بخش ۲۶ - دفع گفتن وزیر مریدان را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.