۴۳۱ بار خوانده شده

بخش ۱۱۰ - قصهٔ خلیفه کی در کرم در زمان خود از حاتم طائی گذشته بود و نظیر خود نداشت

یک خَلیفه بود در اَیّامِ پیش
کرده حاتِم را غُلامِ جودِ خویش

رایَتِ اِکْرام و جود اَفْراشته
فَقر و حاجَت از جهانْ بَرداشته

بَحْر و دُرّ از بَخشِشَش صاف آمده
دادِ او از قافْ تا قاف آمده

در جهانِ خاکْ ابر و آب بود
مَظْهَرِ بخشایشِ وَهّاب بود

از عَطایَش بَحْر و کان در زَلزَله
سویِ جودَش قافِله بر قافِله

قبلۀ حاجَت دَر و دَروازه‌اَش
رَفته در عالَم به جودْ آوازه‌اَش

هم عَجَم، هم روم، هم تُرک و عَرَب
مانْده از جود و سَخایَش در عَجَب

آبِ حیوان بود و دریایِ کَرَم
زنده گشته هم عَرَب زو، هم عَجَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۰۹ - تفسیر دعای آن دو فرشته کی هر روز بر سر هر بازاری منادی می‌کنند کی اللهم اعط کل منفق خلفا اللهم اعط کل ممسک تلفا و بیان کردن کی آن منفق مجاهد راه حقست نی مسرف راه هوا
گوهر بعدی:بخش ۱۱۱ - قصهٔ اعرابی درویش و ماجرای زن با او به سبب قلت و درویشی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.