۴۹۲ بار خوانده شده

بخش ۱۶۸ - تعجب کردن آدم علیه‌السلام از ضلالت ابلیس لعین و عجب آوردن

چَشمِ آدم بر بِلیسی کو شَقی‌ست
از حِقارت وَزْ زِیافَت بِنْگَریست

خویش‌بینی کرد و آمد خودگُزین
خَنده زد بر کارِ اِبْلیسِ لَعین

بانگ بَر زَد غَیرتِ حَق، کِی صَفی
تو نمی‌دانی زِ اَسْرارِ خَفی

پوستین را بازگونه گَر کُند
کوه را از بیخ و از بُن بَرکَند

پَردهٔ صد آدم آن دَم بَردَرد
صد بِلیس نو مُسلمان آوَرَد

گفت آدم توبه کردم زین نَظَر
این چُنین گُستاخْ نَنْدیشَم دِگَر

یا غیاثَ الْمُسْتَغیثینْ اِهْدِنا
لَا افْتِخارَ بِالْعُلومِ وَ الْغِنی

لا تُزغْ قَلْبًا هَدَیْتَ بِالْکَرَم
وَاصْرِفِ السّوءَ الَّذی خَطَّ الْقَلَم

بُگْذران از جانِ ما سوءَ الْقَضا
وا مَبُر ما را زِ اِخْوانِ صَفا

تَلْخ‌تَر از فُرقَتِ تو هیچ نیست
بی‌پَناهَت غیرِ پیچاپیچ نیست

رَخْتِ ما هم رَخْتِ ما را راهْ‌زَن
جسمِ ما مَر جانِ ما را جامه کَن

دستِ ما چون پایِ ما را می‌خَورَد
بی‌اَمانِ تو کسی جانْ چون بَرَد؟

وَرْ بَرَد جانْ زین خَطَرهایِ عَظیم
بُرده باشد مایهٔ اِدْبار و بیم

زان که جانْ چون واصِلِ جانان نبود
تا اَبَد با خویشْ کور است و کَبود

چون تو نَدْهی راه، جانْ خود بُرده گیر
جان که بی تو زنده باشد، مُرده گیر

گَر تو طَعْنه می‌زَنی بر بَندگان
مَر تو را آن می‌رَسَد ای کامْران

وَرْ تو ماه و مِهْر را گویی جَفا
وَرْ تو قَدِّ سَرو را گویی دوتا

وَرْ تو چَرخ و عَرش را خوانی حَقیر
وَرْ تو کان و بَحْر را گویی فَقیر

آن به نِسْبَت با کَمالِ تو رَواست
مُلکِ اِکْمالِ فَناها مَر تو راست

که تو پاکی از خَطَر وَزْ نیستی
نیسْتان را موجِد و مُغْنیسْتی

آن که رویانید، دانَد سوختن
زان که چون بِدْرید ، دانََد دوختن

می‌بِسوزَد هر خَزانْ مَر باغ را
باز رویانَد گُلِ صَبّاغ را

کِی بِسوزیده بُرون آ،  تازه شو
بارِ دیگر خوب و خوب‌آوازه شو

چَشمِ نَرگس کور شُد، بازش بِساخت
حَلْقِ نِی بُبْرید و بازَش خود نَواخت

ما چو مَصْنوعیم و صانِع نیستیم
جُز زَبون و جُز که قانِع نیستیم

ما همه نَفْسیّ و نَفْسی می‌زَنیم
گَر نخوانی، ما همه آهَرْمَنیم

زان زِ آهَرْمَن رَهیدَسْتیم ما
که خریدی جانِ ما را از عَمی

تو عَصاکَش هر کِه را که زندگی‌ست
بی عَصا و بی عَصاکَشْ کور چیست؟

غیرِ تو هر چه خوش است و ناخَوش است
آدمی سوز است و عینِ آتش است

هر کِه را آتشْ پَناه و پُشت شُد
هم مَجوسی گشت و هم زَرْدُشت شُد

کُلُّ شَیءٍ ما خَلَا اللّهْ بِاطِلُ
اِنَّ فَضْلَ اللهِ غَیْمٌ هاطِلُ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۶۷ - گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم به گوش رکابدار امیر المومنین علی کرم الله وجهه کی کشتن علی بر دست تو خواهد بودن خبرت کردم
گوهر بعدی:بخش ۱۶۹ - بازگشتن به حکایت علی کرم الله وجهه و مسامحت کردن او با خونی خویش
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.