هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به موضوعات مختلفی مانند عشق به خدا، دوری از دنیاپرستی، تمجید از پیامبر اسلام (ص)، نقد جهل و حرص، و ارزش آزادی و مرگ در راه حق میپردازد. شاعر از پیامبر به عنوان کسی یاد میکند که از دنیا دوری کرده و تنها به خداوند متعال توجه داشته است. همچنین، به نقد رفتار یهودیان و جهل آنها اشاره میکند و بر اهمیت مرگ در راه حق تأکید میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مرگ در راه حق و نقد رفتار یهودیان نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد تا به درستی درک شود.
بخش ۱۷۱ - بیان آنک فتح طلبیدن مصطفی صلی الله علیه و سلم مکه را و غیر مکه را جهت دوستی ملک دنیا نبود چون فرموده است الدنیا جیفة بلک بامر بود
جَهدِ پیغامبر به فَتحِ مکّه هم
کِی بُوَد در حُبِّ دنیا مُتَّهَم؟
آن کِه او از مَخْزَنِ هفت آسْمان
چَشم و دل بَر بَستْ روزِ اِمْتِحان
از پِیِ نَظّارهٔ او حور و جان
پُر شُده آفاقِ هر هفت آسْمان
خویشتن آراسته از بَهرِ او
خود وِرا پَروایِ غیرِ دوست کو؟
آن چُنان پُر گشته از اِجْلالِ حَق
که دَرو هم رَهْ نَیابَد آلِ حَق
لا یَسَعْ فینا نَبیٌ مُرْسَلُ
وَالْمَلَکْ وَ الرّوحُ اَیْضًا فاعْقِلوا
گفت ما زاغیم، هَمچون زاغْ نه
مَستِ صَبّاغیم، مَستِ باغْ نه
چون که مَخْزَنهایِ اَفْلاک و عُقول
چون خَسی آمد بَرِ چَشمِ رَسول
پس چه باشد مکّه و شام و عِراق
که نِمایَد او نَبَرد و اِشْتیاق؟
آن گُمان بر وِیْ ضَمیرِ بَد کُند
کو قیاس از جَهْل و حِرصِ خَود کُند
آبگینهیْ زَرد چون سازی نِقاب
زَرد بینی جُمله نورِ آفتاب
بِشْکَن آن شیشهیْ کَبود و زَرد را
تا شِناسی گَرد را و مَرد را
گِرْدِ فارِسْ گَرد سَر اَفْراشته
گَرد را تو مَردِ حَقْ پِنْداشته
گَرد دید اِبْلیس و گفت این فَرعِ طین
چون فَزایَد بر منِ آتشجَبین؟
تا تو میبینی عزیزان را بَشَر
دان که میراثِ بِلیس است آن نَظَر
گَر نه فرزندِ بِلیسی ای عَنید
پَسْ به تو میراثِ آن سگ چون رَسید؟
من نِیَم سگْ شیرِ حَقَّم، حَقپَرَست
شیرِ حَق آن است کَزْ صورت بِرَست
شیرِ دنیا جویَد اِشْکاریّ و بَرگ
شیرِ مَوْلی جویَد آزادیّ و مرگ
چون که اَنْدر مرگْ بینَد صد وجود
هَمچو پَروانه بِسوزانَد وجود
شُد هوایِ مرگْ طَوْقِ صادقان
که جُهودان را بُد این دَمْ اِمْتِحان
در نُبی فَرمود کِی قومِ یَهود
صادقان را مرگ باشد گنج و سود
همچُنان که آرزویِ سود هست
آرزویِ مرگ بُردن زان بِهْ است
ای جُهودان بَهرِ ناموسِ کَسان
بُگْذرانید این تَمَنّا بر زبان
یک جُهودی این قَدَر زَهره نداشت
چون مُحَمَّد این عَلَم را بَر فَراشت
گفت اگر رانید این را بر زبان
یک یَهودی خود نَمانَد در جهان
پس یَهودان مال بُردند و خَراج
که مَکُن رُسوا تو ما را ای سِراج
این سُخَن را نیست پایانی پَدید
دستْ با من دِهْ چو چَشمَت دوست دید
کِی بُوَد در حُبِّ دنیا مُتَّهَم؟
آن کِه او از مَخْزَنِ هفت آسْمان
چَشم و دل بَر بَستْ روزِ اِمْتِحان
از پِیِ نَظّارهٔ او حور و جان
پُر شُده آفاقِ هر هفت آسْمان
خویشتن آراسته از بَهرِ او
خود وِرا پَروایِ غیرِ دوست کو؟
آن چُنان پُر گشته از اِجْلالِ حَق
که دَرو هم رَهْ نَیابَد آلِ حَق
لا یَسَعْ فینا نَبیٌ مُرْسَلُ
وَالْمَلَکْ وَ الرّوحُ اَیْضًا فاعْقِلوا
گفت ما زاغیم، هَمچون زاغْ نه
مَستِ صَبّاغیم، مَستِ باغْ نه
چون که مَخْزَنهایِ اَفْلاک و عُقول
چون خَسی آمد بَرِ چَشمِ رَسول
پس چه باشد مکّه و شام و عِراق
که نِمایَد او نَبَرد و اِشْتیاق؟
آن گُمان بر وِیْ ضَمیرِ بَد کُند
کو قیاس از جَهْل و حِرصِ خَود کُند
آبگینهیْ زَرد چون سازی نِقاب
زَرد بینی جُمله نورِ آفتاب
بِشْکَن آن شیشهیْ کَبود و زَرد را
تا شِناسی گَرد را و مَرد را
گِرْدِ فارِسْ گَرد سَر اَفْراشته
گَرد را تو مَردِ حَقْ پِنْداشته
گَرد دید اِبْلیس و گفت این فَرعِ طین
چون فَزایَد بر منِ آتشجَبین؟
تا تو میبینی عزیزان را بَشَر
دان که میراثِ بِلیس است آن نَظَر
گَر نه فرزندِ بِلیسی ای عَنید
پَسْ به تو میراثِ آن سگ چون رَسید؟
من نِیَم سگْ شیرِ حَقَّم، حَقپَرَست
شیرِ حَق آن است کَزْ صورت بِرَست
شیرِ دنیا جویَد اِشْکاریّ و بَرگ
شیرِ مَوْلی جویَد آزادیّ و مرگ
چون که اَنْدر مرگْ بینَد صد وجود
هَمچو پَروانه بِسوزانَد وجود
شُد هوایِ مرگْ طَوْقِ صادقان
که جُهودان را بُد این دَمْ اِمْتِحان
در نُبی فَرمود کِی قومِ یَهود
صادقان را مرگ باشد گنج و سود
همچُنان که آرزویِ سود هست
آرزویِ مرگ بُردن زان بِهْ است
ای جُهودان بَهرِ ناموسِ کَسان
بُگْذرانید این تَمَنّا بر زبان
یک جُهودی این قَدَر زَهره نداشت
چون مُحَمَّد این عَلَم را بَر فَراشت
گفت اگر رانید این را بر زبان
یک یَهودی خود نَمانَد در جهان
پس یَهودان مال بُردند و خَراج
که مَکُن رُسوا تو ما را ای سِراج
این سُخَن را نیست پایانی پَدید
دستْ با من دِهْ چو چَشمَت دوست دید
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۷۰ - افتادن رکابدار هر باری پیش امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه کی ای امیر المؤمنین مرا بکش و ازین قضا برهان
گوهر بعدی:بخش ۱۷۲ - گفتن امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه با قرین خود کی چون خدو انداختی در روی من نفس من جنبید و اخلاص عمل نماند مانع کشتن تو آن شد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.