هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و مذهبی است که در آن شاعر به ستایش و مدح حضرت علی(ع) و بیان نیاز خود به حمایت و عنایت ایشان می‌پردازد. شاعر از ضعف و ناتوانی خود سخن می‌گوید و از حضرت علی(ع) طلب یاری و حمایت می‌کند. همچنین، به قدرت و عظمت ایشان اشاره کرده و تأثیر حمایتشان را در زندگی خود و دیگران بیان می‌دارد.
رده سنی: 15+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و مذهبی است که درک آن برای کودکان دشوار است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً از نوجوانی به بعد شکل می‌گیرد.

شمارهٔ ۱۸ - تجدید مطلع

آلودهای به خون من جان نثار دست
کارم تمام تا نکنی بر مدار دست

باید نوازشی دل بی طاقت مرا
گاهی بکش به سلسلهٔ تابدار دست

در شهر شهره ام به تن خسته چون هلال
گیرد مرا مگر مدد شهریار دست

شیر خدا علیّ ولی کز حمایتش
دزدد به خویش، حادثهٔ روزگار دست

گر جویبار عاطفتش موج زن شود
هرگز به پنبه زار نیابد شرار دست

شیرازهٔ ولایش اگر در میان نبود
با هم ندادی این نه و هفت و چهار دست

یک نقش پاست در قدمش، نازد از چه رو؟
عزمش پی گشودن این نه حصار دست

خورشید بر دمد ز بُن ناخنِ هلال
گیرد اگر به پیش کَفَش ز افتقار دست

بخشد اگر عنایت او خلعت بقا
هرگز نمی شود به گریبان دچار دست

گر ناورد به ذیل تولّایش اعتصام
درکارگاه صنع نیاید به کار دست

صیت ورع دهد چو به عالم مهابتش
خشکد چو شانه در شکن زلف یار دست

گردد چو موج زن کف دریا عطای او
بر سر زند ز پنجهٔ مرجان، بحار دست

گر دست قدرتش ننهد پای در میان
ترکیب را به هم ندهد پود و تار دست

مدحش اگر نه چهره طراز سخن شود
معنی کشد ز خامه ی صورت نگار دست

شد یار، دست و بازوی خیبرگشای او
روزی که جمله را شده بودی ز کار دست

ای مدّعی بگو، ز حریفان دگر کِه بود
تا بر زند به معرکهٔ گیر و دار دست؟

بی حاصلی که از کرمش فیض یاب نیست
چون بید، شسته نخل حیاتش ز بار دست

نرگس ز جام مهرش اگر رشحه ای کشد
مالد به چشم خویش ز خواب و خمار دست

شاها منم که برده به نیروی مدحتت
گلبانگ خوشنوایی من از هزار دست

خون دل است، ز آتش غم پختگی گرفت
نظمم،که برده است ز مشک تار دست

بر فرقِ فَرقَدان نهم از اقتدار پای
تا بسته ام به درگه تو بنده وار دست

در موکبم پیاده رود روح بوفراس
شد بر کمیت خامه مرا تا سوار دست

مانی کجاست این من و این کلک و این مصاف؟
یازیده است خامهٔ صنعت نگار دست

آنجا که فکرتم شکند گوشه نقاب
حورا نهد ز خجلت من بر عذار دست

در بحر این قصیده بسی غوطه زد کمال
امّا ندادش این گهر شاهوار دست

سلمان بسی به چشمهٔ فکرت فشرد پای
امّا نیافت بر سخن آبدار دست

داو نخست زد قلمم در سخن، دوشش
بردم درین قمار ز یاران سه چار دست

کمتر نگار کلک مرا پای مزد نیست
صد بار بوسه گر دهدم روزگار دست

آید سبک، به کفهٔ میزان قدرتش
کلکم زند چو برکمرکوهسار دست

رنجیده است خامه کنون از دم حسود
از یک نسیم، رعشه دهد بر چنار دست

تا کی خورم به سر، چو قلم، تیغ حادثات
باید کشید ازین هنر پایدار دست

با تیغ مصرعم، چه کند طعن مدعی؟
غافل که می دهد به دم ذوالفقار دست

مدحش کجا وکوتهی پایه ات حزین
در زن به ذیل عاطفت اختصار دست

با صد جهان امیدگشوده ست از نیاز
هر مصرعم ز قافیه، بر کردگار دست

طالع ضعیف اگر بود، امّید من قویست
خالی نمی زنم من امّیدوار دست

دست حمایت تو شها بر جهان رساست
کوته نسازی از سر این خاکسار دست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۳۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷ - در مدح حضرت امیر مومنان علیه السلام
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹ - در منقبت حضرت امیر مؤمنان (ع)
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.