هوش مصنوعی:
این متن از مثنوی معنوی مولوی است که به داستان اهل سبا اشاره میکند. در این داستان، اهل سبا با وجود نعمتهای فراوانی که خداوند به آنها داده بود، شکرگزاری نکردند و در وفاداری کمتر از سگان بودند. مولوی از این داستان برای بیان اهمیت شکرگزاری و وفاداری استفاده میکند و همچنین به اهمیت درک معنوی و توجه به باطن امور اشاره میکند. او همچنین از حرص و طمع انسانها انتقاد میکند و آنها را به سوی معنویت و درک حقیقت دعوت میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تمثیلهای پیچیده در متن، آن را برای مخاطبان جوانتر دشوار میکند.
بخش ۹ - قصهٔ اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را و در رسیدن شومی طغیان و کفران در ایشان و بیان فضیلت شکر و وفا
تو نَخوانْدی قِصّهٔ اَهْلِ سَبا
یا بِخوانْدیّ و ندیدی جُز صَدا
از صَدا آن کوهْ خود آگاه نیست
سویِ مَعنی هوشِ کُهْ را راه نیست
او هَمی بانگی کُند بیگوش و هوش
چون خَمُش کردی تو، او هم شُد خَموش
دادْ حَق اهلِ سَبا را بَسْ فَراغ
صد هزاران قَصر و ایوانها و باغ
شُکرِ آن نَگْزاردَند آن بَدرَگان
در وَفا بودند کمتر از سگان
مَر سگی را لُقمهٔ نانی زِ دَر
چون رَسَد، بر دَر هَمی بَندَد کَمَر
پاسْبان و حارِسِ دَر میشود
گَرچه بر وِیْ جور و سختی میرَوَد
هم بر آن دَر باشَدَش باش و قَرار
کُفر دارد کرد غیری اختیار
ورْ سگی آید غریبی روز و شب
آن سگانَش میکُنند آن دَم اَدَب
که بُرو آنجا که اَوَّل مَنْزِل است
حَقِّ آن نِعْمت گِروگانِ دل است
میگَزَندَش که بُرو بَر جایِ خویش
حَقِّ آن نِعْمَت فرو مَگذار بیش
از دَرِ دِل وَاهْلِ دلْ آبِ حَیات
چند نوشیدیّ و وا شُد چَشمهات؟
بَس غذایِ سُکْر و وَجْد و بیخَودی
از دَرِ اَهْلِ دِلان بر جان زَدی
باز این دَر را رها کردی زِ حِرص
گِردِ هر دُکّان هَمی گردی زِ حِرص
بر دَرِ آن مُنْعِمانِ چَربْدیگ
میدَوی بَهرِ ثَریدِ مُردهریگ
چَربِش اینجا دان که جانْ فَربه شود
کارِ نااومید اینجا بِهْ شَوَد
یا بِخوانْدیّ و ندیدی جُز صَدا
از صَدا آن کوهْ خود آگاه نیست
سویِ مَعنی هوشِ کُهْ را راه نیست
او هَمی بانگی کُند بیگوش و هوش
چون خَمُش کردی تو، او هم شُد خَموش
دادْ حَق اهلِ سَبا را بَسْ فَراغ
صد هزاران قَصر و ایوانها و باغ
شُکرِ آن نَگْزاردَند آن بَدرَگان
در وَفا بودند کمتر از سگان
مَر سگی را لُقمهٔ نانی زِ دَر
چون رَسَد، بر دَر هَمی بَندَد کَمَر
پاسْبان و حارِسِ دَر میشود
گَرچه بر وِیْ جور و سختی میرَوَد
هم بر آن دَر باشَدَش باش و قَرار
کُفر دارد کرد غیری اختیار
ورْ سگی آید غریبی روز و شب
آن سگانَش میکُنند آن دَم اَدَب
که بُرو آنجا که اَوَّل مَنْزِل است
حَقِّ آن نِعْمت گِروگانِ دل است
میگَزَندَش که بُرو بَر جایِ خویش
حَقِّ آن نِعْمَت فرو مَگذار بیش
از دَرِ دِل وَاهْلِ دلْ آبِ حَیات
چند نوشیدیّ و وا شُد چَشمهات؟
بَس غذایِ سُکْر و وَجْد و بیخَودی
از دَرِ اَهْلِ دِلان بر جان زَدی
باز این دَر را رها کردی زِ حِرص
گِردِ هر دُکّان هَمی گردی زِ حِرص
بر دَرِ آن مُنْعِمانِ چَربْدیگ
میدَوی بَهرِ ثَریدِ مُردهریگ
چَربِش اینجا دان که جانْ فَربه شود
کارِ نااومید اینجا بِهْ شَوَد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۸ - فریفتن روستایی شهری را و بدعوت خواندن بلابه و الحاح بسیار
گوهر بعدی:بخش ۱۰ - جمع آمدن اهل آفت هر صباحی بر در صومعهٔ عیسی علیه السلام جهت طلب شفا به دعای او
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.