۳۰۳ بار خوانده شده
بخش ۹ - قصهٔ اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را و در رسیدن شومی طغیان و کفران در ایشان و بیان فضیلت شکر و وفا
تو نَخوانْدی قِصّهٔ اَهْلِ سَبا
یا بِخوانْدیّ و ندیدی جُز صَدا
از صَدا آن کوهْ خود آگاه نیست
سویِ مَعنی هوشِ کُهْ را راه نیست
او هَمی بانگی کُند بیگوش و هوش
چون خَمُش کردی تو، او هم شُد خَموش
دادْ حَق اهلِ سَبا را بَسْ فَراغ
صد هزاران قَصر و ایوانها و باغ
شُکرِ آن نَگْزاردَند آن بَدرَگان
در وَفا بودند کمتر از سگان
مَر سگی را لُقمهٔ نانی زِ دَر
چون رَسَد، بر دَر هَمی بَندَد کَمَر
پاسْبان و حارِسِ دَر میشود
گَرچه بر وِیْ جور و سختی میرَوَد
هم بر آن دَر باشَدَش باش و قَرار
کُفر دارد کرد غیری اختیار
ورْ سگی آید غریبی روز و شب
آن سگانَش میکُنند آن دَم اَدَب
که بُرو آنجا که اَوَّل مَنْزِل است
حَقِّ آن نِعْمت گِروگانِ دل است
میگَزَندَش که بُرو بَر جایِ خویش
حَقِّ آن نِعْمَت فرو مَگذار بیش
از دَرِ دِل وَاهْلِ دلْ آبِ حَیات
چند نوشیدیّ و وا شُد چَشمهات؟
بَس غذایِ سُکْر و وَجْد و بیخَودی
از دَرِ اَهْلِ دِلان بر جان زَدی
باز این دَر را رها کردی زِ حِرص
گِردِ هر دُکّان هَمی گردی زِ حِرص
بر دَرِ آن مُنْعِمانِ چَربْدیگ
میدَوی بَهرِ ثَریدِ مُردهریگ
چَربِش اینجا دان که جانْ فَربه شود
کارِ نااومید اینجا بِهْ شَوَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
یا بِخوانْدیّ و ندیدی جُز صَدا
از صَدا آن کوهْ خود آگاه نیست
سویِ مَعنی هوشِ کُهْ را راه نیست
او هَمی بانگی کُند بیگوش و هوش
چون خَمُش کردی تو، او هم شُد خَموش
دادْ حَق اهلِ سَبا را بَسْ فَراغ
صد هزاران قَصر و ایوانها و باغ
شُکرِ آن نَگْزاردَند آن بَدرَگان
در وَفا بودند کمتر از سگان
مَر سگی را لُقمهٔ نانی زِ دَر
چون رَسَد، بر دَر هَمی بَندَد کَمَر
پاسْبان و حارِسِ دَر میشود
گَرچه بر وِیْ جور و سختی میرَوَد
هم بر آن دَر باشَدَش باش و قَرار
کُفر دارد کرد غیری اختیار
ورْ سگی آید غریبی روز و شب
آن سگانَش میکُنند آن دَم اَدَب
که بُرو آنجا که اَوَّل مَنْزِل است
حَقِّ آن نِعْمت گِروگانِ دل است
میگَزَندَش که بُرو بَر جایِ خویش
حَقِّ آن نِعْمَت فرو مَگذار بیش
از دَرِ دِل وَاهْلِ دلْ آبِ حَیات
چند نوشیدیّ و وا شُد چَشمهات؟
بَس غذایِ سُکْر و وَجْد و بیخَودی
از دَرِ اَهْلِ دِلان بر جان زَدی
باز این دَر را رها کردی زِ حِرص
گِردِ هر دُکّان هَمی گردی زِ حِرص
بر دَرِ آن مُنْعِمانِ چَربْدیگ
میدَوی بَهرِ ثَریدِ مُردهریگ
چَربِش اینجا دان که جانْ فَربه شود
کارِ نااومید اینجا بِهْ شَوَد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۸ - فریفتن روستایی شهری را و بدعوت خواندن بلابه و الحاح بسیار
گوهر بعدی:بخش ۱۰ - جمع آمدن اهل آفت هر صباحی بر در صومعهٔ عیسی علیه السلام جهت طلب شفا به دعای او
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.