۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴

هنوز آغاز رعنایی ست عشق سرکش ما را
فروزان تر کند دامان محشر آتش ما را

جگر خون از خمار بوسهٔ آن لعل میگونم
ازین سر جوش جامی ده، لب دردی کش ما را

تمناها شهید، از فیض آه بی اثر دارم
فراوان است بسمل، تیر روی ترکش ما را

خجل شد در امیدش سینه ی چاک و ندانستم
که حسرت، هاله آغوش باشد مهوش ما را

حزین ، از گریه ام چون شمع کاری برنمی آید
که آب دیده نتواند نشاند آتش ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.