۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۴

در کوچهٔ آن زلف مده راه صبا را
آشفته مکن مشت غبار دل ما را

محروم گلستان نبود مرغ اسیرم
تا سوی قفس راه نبسته ست صبا را

جز ناز تو کز لطف دهد تن به نیازم
با شاهکه دیدهست هم آغوش گدا را؟

مغروری شمع تو به حدّیست که در بزم
پروانهٔ سوزش ندهد بال هما را

گشتند ز حسن تو تسلّی به تجلّی
کوته نظران مهر گرفتند، سها را

خوبان، چه گروهید که با دعوی انصاف
در شهر شما، کس نخرد جنس وفا را

ظالم برسان مژده، گر افتاد گذارت
از کوی کسی کش سر ما نیست، خدا را

پیچیده حزین غلغله در گنبد گردون
از بس که رسا زد نی کلک تو نوا را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.